روز دکترهای بعد از این
هفتهی پیش روز دکترهای بعد از این لابوراتوار ما بود. اگر خاطر مبارکتان نیست عرض میکنم که در فرانسه مدرسهی دکترا عبارت است از یک اتاق، یک خانم منشی و یک رئیس که کارشان این است که شرح وظیفهی خانم منشی این است که دویست بار بکشدت به آن اتاق ـ که معمولا در ساختمانی دور از ایستگاه تراموای و طبقهی چهارم ساختمانی است که آسانسور ندارد ـ و کاغذهای مختلفی را بهت بدهد که پرکنی و به امضای چند آدم نسبتا کمیاب برسانی و بعد بیاوری که خانم بدهد آقای رئیس هم امضا بفرمایند و بعد تو دوباره دور بیفتی و کاغذها را در اتاقهایی مشابه مدرسهی دکترای خودت (از جمله دانشگاهی که ثبتنام کردهای که طبیعتا هیچ وقت دیگری سراغش نمیروی و قسمت دانشجوی خارجی ادارهی کار) پخش کنی. در عوض، جایی هست به اسم لابوراتوار (به قولی لابو) که جایی است معمولا بزرگ، نزدیک ایستگاه و حداکثر دو طبقه که تویش پر از اتاق است و استاد و دانشجوی دکترا. من هم در یکی از همین حضرات لابو کار میکنم که تازه از پیوند مبارک چند لابوی دیگر به دنیا آمده و استاد و دانشجوهایش از باقی جاها بیشترند. و به مناسبت همین تولد مبارک بود که همهی مان را جمع کردند وبرای دو روز بردند یک شهری، کنار دریاچهی یک هتل گرفتند که سالن داشته باشد و دانشجوهای سال اول و دوم هرکدام کارشان را توضیح بدهند تا باقی اعضای لابو هم بدانند که طرف چه کاره است.
اینها را کاملا بیخود گفتم. حرفم این بود که یکی از تناقضهای این روزهای من این رویارویی تصور معلوم نیست از کجا ساختهشدهی مدرسهی دکترا است، با محیطی که تجربهی محیطی که در آن آقا یا خانم دکتر بعدازاین با شلوارک و دمپایی میآید روی سن و موضوع تزش را ارائه میکند و همهباهم دوست و نزدیکاند و سر میز شام یا چهمیدانم کنار بار بعد از شام گپ و گفتی است بسیار صمیمیتر و بیآلایشتر از دو دوست چندین و چندساله، حس عجیبی را در آدم بیدار میکند. حسی که از توصیفش ناتوانم ولی خواهم کوشید. فکر میکنم اگر برگردم ایران و در یک مرکز تحقیق یا مثلا دانشگاه مشغول به کار شوم، این چندسال تجربه و یادگرفتهها را کجا آویزان کنم؟
2 comments:
همون دم در تو بازرسی فرودگاه هه هه!ه
hala mage gharar e bargardi? avval tasmim et o begir, ba'd fekr in chizash o bokon!
chaaks!
Post a Comment