چارشنبه سوری
«زردی من از تو.» بیا این یک ذره زردی هم که هست مال تو. نخواستیمش. چرا دست از سر ما برنمیداری؟ چرا نمیذاری تو لاک خودمون باشیم؟ «بریزم؟» بریز. بریز ببینیم چهکار میکنی. چی بود شعره لامصب که شراب مردافکن که زور مرد، نه، مرد زورافکن که ...، نشد که، چو آن مرد شراب زورافکن...، ولش کن اصلا. گور باباش. هیچی نه، یک کم که گرم میکنه. خب لامصب، کم که میریزی که نمیگیره آدمو، میمونیم تو خماری. چه قدر آدم آمده. اصلا مگه چه قدر ایرانی اینجاست که این همهشون این وقت شب آمدن زردی تو از من؟ چرا این مدت ما هیچ کس رو نمیشناختیم؟
ای ول. ضبط هم که آوردن. اگه بخواد اندی و این چرت و پرتها بذاره میرم حالش رو میگیرم ها. اصلا برم اونجا ببینم چه خبره. به، علیرضا هم که آمد. حالا دیگه بساط خوندن و بزن و بکوب براهس. دوست دخترش رو هم که عوض کرده. پسره معلوم نیست این همه استعدادش یک هو چه طوری شکوفا شده. «بچهها بیاین از رو آتیش بپریم» بریم از رو آتیش بپریم. زردی تو از من، زردی من از تو. نه شما بفرمایید. نه جان من. برای ژاکلین توضیح دادین این کار برای چیه؟ گفتین که ایرانیها چرا آتیش را میپرستیدن؟ خوب پس، همه چیز رو میدونه که. «زور کی تو از مان» آره آفرین، به به.خیلی ایولا. خوب پس بفرمایید بپرید. آهنگ هم که گذاشتن «حالا لا لای لا لای» معرکهس. یوسف؟ یوووسف؟ یوووووووسف؟ کجایی آخه تو پسر؟ بده ساقی می باقی، چی چی رو تموم شد؟ بابا تازه سر شبه. ناجنسی نکن. آفرین پسر خوب. بریز که امشب شب عشقه. که امشب شب عشقه. آقا دیروز همچین حال این استاده رو گرفتم که باید بودی و میدیدی. آره بابا، فکر کرده ما از ایران اومدیم همهمون تروریست و شترسواریم. نه خیر. این طوراش هم نیست. تازه خودم هم میخوام اپلای کنم برای امریکا. این تافل لعنتی رو که بدم، دیگه همه چی حله.
آره آقا. بفرمایین از این شیرینی ها. از ایران اومده. ولی واقعا شیرینیهای ایرانی یک چیز دیگهاند ها. این پدرسوخته ها هیچ چیزشون طعم و مزه نداره که، فقط قیافه. سلام خانوم. احوال شما؟ خوش میگذره؟ شما اینجا درس میخونین؟ اه از آلمان آمدین؟ اراسموس، آها، آره میدونم. اونجا اوضاع چهطوره؟ آره دیگه، اروپا همش یه جوره. ولی خوب آلمان میگن خیلی بهتره.اون جا هم مردم این قدر شاد و خوش اند؟ آره دیگه غمشون چیه، البته اینجا میدونین که همهجا هم این طور نیست. مثلا اگر برین پاریس، مردم نگاتون هم نمیکنن. آره. تو پاریس که اصلا نمیشه زندگی کرد. حالا بفرمایید از روی آتیش بپرین که یادی از سنتهای گذشتهمون بکنید. بفرمایید.
ـ آقا نمیریم؟ کی ماشین داره؟ شما مسیرت به طرف مرکزشهر میخوره؟