حالگیری انگلیسی
چندتا چندتا میرسند، خندان و سرخوش. دخترها لباسهای عجیب پوشیدهاند، به نظر میآید از یک جور پارتی میآیند که هرکسی خودش را جور خاصی درست کرده بود. تندی رنگ لباسشان و تلسر و آرایشغلیظ و افزودنیهای لباس میگوید که جورخاص یک میوه بوده. لباس پسرها ولی معمولی است. دست بیشترشان بطری الکل قوی است و بلندبلند میخندند و میخوانند و عکس میگیرند و سیگار میکشند. سرخوشی از سر و رویشان میبارد. یک مهمانی خوب. هیچ قانونی و محدودیتی نیست که بهشان بپیچد. دامن کوتاه دخترها و لباس و رفتار دستهجمعی اینطوریشان نگاه هرکسی را که رد میشود ـ نگفتم که ساعت دوازدهونیم شب است و اصولا آدمهای زیادی رد نمیشوند ـ میدزدد. دهدقیقهی دیگر هم میایستیم تا تراموای بیایید. من میروم در فاصلهی بین دو ردیف صندلی که دوچرخهام جا شود. آنها دوطرفم مینشینند و خنده و سرخوشی ادامهدارد. همه انگلیسیاند و این حرفزدن به زبان مادری مزید برخوشی است. تمام قطار را روی سرشان گذاشتهاند. من هم آن وسط ایستادهام، خسته و خیس و خاکی از چندساعت دوچرخهسواری در کوه و دشت.
من نه احساس میکنم دلم خنک شده، نه اینکه مثلا ناراحت شدهام. به چشم میبینم که ادارهکردن شهر و نظمدادن به یک سرویس مثلا حملونقل و از آن مهمتر برقرارکردن امنیت، سازوکارش با گیردادن به لباس پوشیدن و آرایشکردن مردم خیلی فرق دارد. خیلی زیاد.
4 comments:
ziba bood
مسئله ایکه درکش برای ما مشکله اینه که ایران یک سیستم بخصوص داره که اسمش سیستم مذهبیه. این سیستم مذهبی اگه لااقل سالی یه بار به مردم یادآوری نکنه که اسلامیه یواش یواش هویت خودشو از دست میده و امکان داره در یک دهه یا دو تا دهه از بین بره. دولت ایران مجبوره که کاراکتر مذهبی خودشو حفظ کنه. خودشم اگه میتونست یواش یواش این مسئله رو درز میگرفت اما میدونه که نمیتونه. برعکس در آمریکا و بقیه کشورهای غربی این مسئله فواموش شده و اینا بعد از ۹۱۱ یواش یواش کاراکتر لیبرال خودشونو دارن از دست میدن و اصلا هم سعی نمیکنن که به زور حتی ادی لیبرال بودن در بیارن. این به قیمت بالایی برای تمدن غربی تمام خواهد شد. اینها نمیتونن سیستمی که اساسش آزادی بوده رو تبدیل به یه فرم جدید بنیادگرایی ماتریالیستی با سالاد فاشیسیس در کنار بشقاب تبدیل کنند. هیچ سیستمی اینقدر انعطاف نداره که به ضد خودش تبدیل بشه.
امروز روز وفات فوريه بود. دسترسي داشتي يك فاتحه براش بخون. من اين ترم رياضي مهندسي دارم به بچه ها گفتم با هم يك فاتحه براش خونديم!
Post a Comment