آرزو
این جواب دعوت این همه به تاخیر افتادهی وحید عزیز است:
آرزو میکنم که یک روزی دیگر از این که فردا چه خواهدشد واهمهام بریزد. آرزو میکنم یک روزی بیاید که دروغی نگویم و کار دروغی نکنم، و این دو را نشنوم و نبینم. آرزو میکنم از این خامیها و ندانستنها و قدرنشناختنهایم خلاص شوم و یک کمی آرامش و ایمان جایش را بگیرد.
آرزو میکنم زندگی مشترکمان همیشه واقعی و عاشقانه باشد و بماند.
یک آرزوی دور و دراز و تقریبا غیرممکن هم دارم که روزگاری با دوستانمان در شهر و دیاری کنار هم باشیم و مثل آدم زندگی کنیم.
فکر کنم دیرشده برای دعوتکردن و دنبالهدار کردن بازی. بار بعد به موقع خودم را به چرخه میرسانم.
1 comment:
سلام در مورد آخرین آرزویت یکی از دوستانم ایران که بود این کار را کرد ...یک عده در یک شرکت کوچک جمع شدند و تصمیم گرفتند مثل آدم زندگی کنند.الان هم یکی تصمیم گرفته این کارو بکنه !!! در ابعاد شهر کمی مشکل است ولی در ابعاد کمپانی و شرکت دست یافتنی لا اقل در دوره ی جوانی و طراوتمان ....شاد باشی...........
Post a Comment