Monday 15 September 2008

بن ژوق زندگی

این مطلب حامد خیلی من را به فکر انداخت. چند وقت پیش فرصتی دست داد و هم صحبت بودیم و اتفاقا بحث به همین ماجرای زندگی اروپایی کشید. برداشت متفاوت من از ماجرا طبیعتا به خاطر زندگی در فرانسه است، و هم چنین مقایسه آن با یک سالی است که در هلند مانده ام. سیستم اجتماعی فرانسه که به نظر من تعریف اجرایی سیستم سوسیال است، تصور دیگری از زندگی برای خارجی ها ساخته است. این که دولت نصف اجاره خانه را برمی گرداند، بیمه درمانی معقول برای دانش جوها با سالی ۱۵۰ یورو و برای آدم های کم درآمد مجانی وجود دارد. ساعات کار کم تر از باقی اروپاست و تعطیلات رفتن و وقت با خانواده گذراندن جز جدی ای از زندگی مردم است. جدا از این ها، خارجی ها زودتر در فرانسه با فرانسوی ها می جوشند، زبان یاد می گیرند و در کنارش باقی خصوصیات فرهنگی را. معمولا ایرانی های فرانسه آدم های افسرده یا سرخورده ای نیستند. تا آن جا که من دیده ام در کارشان موفق اند و اگر سودای کانادا داشته باشند به راحتی از راه کبک می روند و اگر نه هم که زندگی شان را سروسامان می دهند. تقریبا همه کسانی که من این مدت دیده ام وقت برای رسیدن به دل مشغولی ای مثل موسیقی، ادبیات یا سینما دارند و به طور قطع اگر ایران می ماندند این فرصت فراهم نمی شد.
و این که زندگی دانش جویی در فرانسه به چیزی که من باکیفیت می ناممش خیلی نزدیک است. درست است که مقصود مطلوب همه ی دانش جوها دانشگاه های امریکای شمالی است، ولی به هرحال برای کسی که برای خودش قبای دانشمندشدن و تمام مدت با تمام توان مشغول علم بودن را نبریده دانشگاه های فرانسوی جای بسیار مناسبی است. بورس در بیش تر رشته ها وجود دارد و حدود دوبرابر هزینه زندگی یک نفر است.
امیدوارم این نوشته فرانسه را بهشت برین جلوه ندهد. مساله مهم این است که کشورهای اروپای شمالی و به طور خاص هلند خیلی با فرانسه فرق دارند. در هلند خارجی ها بودن معادل جذام خشک یا چنین چیزی است. واگیر ندارد، ولی هیچ راه ارتباطی ای را باز باقی نمی گذارد. زندگی بسیار گران است، و بسیار خالی است. برخلاف آسمانش که همیشه پر ابر است.

از این حرف ها بگذریم. دوباره مسافرم و دوباره بی تاب. برای کنفرانسی می روم به جنوب فرانسه و امیدوارم خالی بندی ای که آماده کرده ام بگیرد. رفتن به این کنفرانس یک حالت عجیب نوستالژیکی برایم دارد. رئیس کنفرانس همان کسی است که چهارسال پیش برای یک دوره ای آمده بود ایران و دیدنش و صحبت باش در این که اصولا به ادامه تحصیل و آمدن به فرانسه فکر کنم تاثیر زیاد داشت. و این که آقای دکتر آراستی هم به این کنفرانس می آید. کسی که وجودش در آن جو دانشکده مدیریت شریف غنیمتی است و برای دانش جوهای سرگردانی مثل من از هیچ کمکی دریغ نکرده است و نمی کند.

4 comments:

Sara n said...

این هایی که گفتی را اگر اضافه کنیم به آنهایی که نگفتی، که بیشتر فرهنگ و ادبیات و اینهاست(گیرم که شرایط اقتصادی و سیاسی در فرانسه و آن چه دانشجو ها و خارجی ها اینجا دارند وجاهای دیگر هم ندارند همان فرهنگ فرانسوی است که حالا با قانون ضمانت اجرایی پیدا کرده) فرانسه می شود یک بهشت برین. هست.

Anonymous said...

تجربه ي من در مورد زندگي در فرانسه درست برعكس شما بود. به نظرم آدمهايي هستند كه اصلا خارجيها رو به خودشون راه نمي دن. از نظر مادي هم زندگي اصلا راحت نيست. فقط چون سيستم سوسياليستس دارن، همه از يك حداقل امكانات برخوردارند. حقوق دانشجوها در مقايسه با كشورهايي مثل هلند خيلي پايينه.

rahi said...

مانیا
به نظرم شما پاریس یا شهر خیلی بزرگ دیگری بوده ای، ولی عجیب است که احساس کرده ای فرانسوی ها کسی را به جمع خودشان راه نمی دهند. حقوق دکترا را می توان با هلند مقایسه کرد، فرانسه هزاروسی صد دست ادم را می گیرد، هلند هزار و پانصد با ماهی مینیمم 100 تا بیمه. چرا فکر می کنی خیلی پایین تر است؟

Anonymous said...

man faranse zendegi mikonam va chandin bar be holland mosaferat kardeam. tuye farance bishtar ehsase khareji budan mikonam ta tu holland. hatta age be zabune holandi ham sohbat nakonam, hamishe kheili khoob baham barkhord shode. fekr mikonam holland va mardomesh kheili pishtar az farance khareji pazir bashand. ehsase khareji nakardan tu holland, yek factor mosbate bozorgi hast nesbat be farance, albate baraye man.