Thursday 12 February 2009

برف، زندگی و تز

اول از صبح برف می بارد و من را یاد بودنش در بیش تر خاطرات کودکی و بعدا اتفاقات زندگی مشترک می اندازد. اگر دوست داشتید این را بشنوید.
دوم، احتمالا دو هفته خبری ازم نخواهد بود. ولی فکر کنم بنویسم و بعدا کم کم بگذارم این جا.
سوم، دی روز نشستیم با استادهای عزیز دو ساعتی به جلسه. این تقریبا آخرین جلسه با موضوع چه خبر و چه کار داریم می کنیم و چه کار باید بکنیم بود. جلسه بعدی وقتی است که فصل اول تز را تحویلشان بدهم و آن ها بخوانند و بعد درباره اش حرف بزنیم. پنج ماه وقت برای نوشتن پنج فصل به قول استادم شش هزار امکان برنامه ریزی ندارد. ماهی یک بار یک میل با عنوان فصل ان ام می رود و یکی دو هفته بعدش یک ری: فصل ... برمی گردد.
چهارم، امروز روزی است که آن بخش زندگی ما که برای همه عجیب و باورنکردنی بود و برای خودمان بسیار یاددهنده و شیرین و لذت بخش و پرماجرا تمام می شود. دوسالی که آن قدر مهیب به نظر می رسید مثل باد گذشت و امروز عصر بانو با چمدان هایی پر از این دوسال زندگی می آید.
این البته به جبر روزگار و قاعده تناقض است که من باید از فردا یک هفته بروم مسافرت و پیدا نباشم. ولی دیگر یک هفته در مقابل دوسال که عددی نیست.
پنجم، یک وبلاگ در مورد موضوع تز و اصولا فرآیند تز نویسی ام راه انداخته ام که دوره آزمایشی اش دارد تمام می شود و دو هفته بعد باید شروع کنم برایش بازاریابی کنم و مشتری جمع کنم. تز نویس ها در اولویت اند.
به امید دیدار

4 comments:

JUYBAR said...

امیدوارم این دوران هم دوران خوبی براتون باشه

خیلی سفر میکنی ها . گقته باشم!

Mitra said...

man dust daram oun weblog tez nevisi ro betunam bekhunam,
mishe?

Anonymous said...

سلام.
با افتخار جنابعالي را لينك نموديم.
ضمن تشكر از اينكه شما هم ما را لينك نموده بوديد.
مزيد امتنان خواهد بود يادداشت هاي من را مي‌خوانيد، نظر هم بدهيد.
التماس دعا.

Anonymous said...

سلام.
با افتخار جنابعالي را لينك نموديم.
ضمن تشكر از اينكه شما هم ما را لينك نموده بوديد.
مزيد امتنان خواهد بود يادداشت هاي من را مي‌خوانيد، نظر هم بدهيد.
التماس دعا.