Monday 2 February 2009

چرا من به مقاله نوشتنم ادامه می دهم با این که سومین مقاله ام هم رد شد؟

این یک جور فکرکردن بلندبلند است،‌ و احساس نیاز به هم فکری آمیخته با یک کمی - پنهان نمی کنم - ناراحتی.

دیروز جواب داوری سومین مقاله ی ژورنال ام آمد،‌ که همان طور که معلوم است جواب رد بود. نظر هر سه داور این بود که با این که مورد مطالعه جالب است، ولی این مقاله چیزی به علم اضافه نمی کند و نویسنده متدولوژی گزارش علمی را رعایت نکرده. در توضیح مورد اول هم آمده بود مدل کردن اولیه یک فرآیند مفهومی کاری است که دانش جوهای فوق لیسانس انجام می دهند و یک مدل برای داشتن ارزش علمی باید یک جور تایید شده باشد.
برای توضیح بگویم که موضوع مقاله و در حقیقت تز من بررسی فرآیند طراحی - ساخت ابزار جراحی های نوآورانه است. و این که این مقاله در یک کنفرانس بین المللی ارایه شده بود و بعد از طرف رییس کنفرانس برای چاپ در ژورنال کاندید شد. من با توجه به کامنت هایی که در کنفرانس گرفتم و آنهایی که بعدا در فرآیند انتخاب اولیه برایم فرستادند مقاله را بازنویسی و اصلاح کردم. این را هم بگویم که داوری این کنفرانس بسیار به سخت بودن معروف است، این مقاله را پنج داور (ریویور) خوانده بودند و کامنت های اساسی (چهار صفحه) فرستاده بودند.
حالا لابد می فهمید که جواب ردی که دیروز برایم آمد چه قدر غیرقابل انتظار و ناباورانه بود. به خصوص که هیچ کدام از سه داور به انگلیسی متن یا مثلا نتایج یا چه می دانم یک قضیه تکنیکی گیر نداده بودند.
کسانی که درگیر ماجرای مقاله نوشتن علمی و چاپ در ژورنال هستند می دانند که این ماجرا برخلاف ظاهر شیک و باکلاسش به شدت به پارتی بازی و اخلاق غیرحرفه ای و اثر شدید نظر شخصی آلوده است. چرا‌؟ نمی دانم، شاید به خاطر تقاضای زیاد، به خاطر این که داوری علمی کار تخصصی کسی نیست و کنار هزارتا کار دیگر استاد با مینیمم وقت و توجه و ماکسیمم عقب انداختن انجام می شود. و این که قوی ترین معیار رشد مرتبه علمی همین تعداد مقاله است. این است که ژورنال ها یک جور حکومت محلی اند و معمولا اعضای دپارتمان و دوستان آقای ادیتور سال یا دوسال یک بار پابلیش می کنند و بعد هم خودشان داور می شوند و در نتیجه واردشدن به یک ژورنال بدون داشتن استاد سرشناس - که سهمی در این داد و ستد داشته باشد - تقریبا غیر ممکن است، مگر از طریق همین انتخاب های بعد کنفرانس. توجه کنید که دامنه حرف من ژورنال های متعبر رشته دیزاین است، که پنج شش تا بیشتر نیستند، و در عین حال آدم های اصلی هرکدام سایه ی دیگری را با تیر می زنند، چه برسد به این که به کنفرانس طرف مقابل بروند یا برای ژونالشان مقاله بفرستند.
شرایط دکترای من هم تاحدی خاص است. قبلا نوشته بودم که دو استاد دارم، استاد بزرگ که اصولا دیزاین و کارهای من در پروفایلش نیست و هیچ سری در سرها ندارد. استاد کوچک که من اولین دانشجویش هستم و بیشتر همکار ایم تا استاد و شاگرد. او هم البته تخصصی در ای حوزه ندارد و موضوع تز خودش کاملا طراحی وسیله بوده، نه فرآیند دیزاین. حالا نپرسید که چه طور این طور است و پس من چه غلطی دارم می کنم. اتفاقا این ترکیب خوبی های بسیاری برایم داشته و دارد. فکر می کنم مهم ترین نکته ی منفی اش همین دردسری است که مقاله نوشتن داریم.
در فرانسه دکترا سه سال است و برای دفاع داشتن مقاله ژورنال اجباری نیست. معمولا کسی که عزمش برای ماندن در دانشگاه و فضای آکادمیک جزم است این سه سال را وصل می کند به یک سال چهارمی که به ش می گویند ATER و عملا وقت نوشتن مقاله است و درس دادن و به قولی اولین قدم های حرفه ای. بعضی ها هم بعد سه سال می روند برای پست دکترا، به خصوص کسانی که تمایلی به درس دادن ندارند و هدف آینده شان هم محقق محض بودن است. این است که فضای مقاله نوشتن و این قرتی بازی ها در ضمن تز در دانشگاه ما به آن صورت وجود ندارد، و استادهایمان هم آن قدر در این کار حرفه ای نیستند (در مقایسه با تجربه ام در هلند که استاد و دانشجو اصولا کارهایشان مقاله بیس است) و این ژورنال کذا و کنفرانس قبل اش هلندی اند و باید اعتراف کرد که سلامت متن و محکمی که یک پاراگراف متن نوشته ی آقای داور دارد کل نوشته من ندارد.

و اما خود من. از دیروز و بعد از این ماجرا و یک کمی ناراحتی برایم معلوم شده است که این کار راهش همین نوشتن و فرستادن و رد شدن و اصلاح کردن و این هاست. دیروزودش را من کاری نمی توانم بکنم. همین طور موضوع کارم را که به نظر اساتید ارزش علمی ندارد. مدتی است تلاش می کنم نوشتن علمی را یاد بگیرم که بی تاثیر نبوده است. متدلوژی کارمان هم تاحد زیادی خاص است، به راحتی در سرفصلهای هیچ کنفرانس یا ژونالی جا نمی شویم و به هیچ آدم مرجعی در این زمینه هم نزدیک نیستیم. در عوض خود کار خیلی جذاب است. هزار راه نرفته دارد و هزار جای سرک نکشیده. کار با هردو استادم را دوست دارم و راستش خیلی اهمیتی نمی دهم که عالم های مشهوری نیستند. ته این تز اگر به کار در صنعت ختم شود که اصولا چه ژورنالی و چه کشکی. اگر هم قرار است به ماندن در آکادمیک ختم شود، باید صاف و ساده بروم در نزدیکی یکی از همین حکومت های محلی - برای پست داک مثلا - و قواعد بازی را یاد بگیرم و کم کم وارد همین فرآیندی که تعریف کردم بشوم. (شرافت شغلی را حال کردید؟)

این را هم بگویم که از داوری دو مقاله ی قبلی چیزهای مهم و و پایه ای زیادی یاد گرفتم. روی اولی مجددا کار کرده ام و الان تقریبا آماده ی فرستادن دوباره است و درباره ی دومی به این نتیجه رسیدم که نباید فعلا خودم را درگیر این موضوع کنم. از شما چه پنهان که الان هم همزمان روی دو مقاله دیگر کار می کنم که نسبتا خوب پیش رفته اند و یک نسخه ی ابتداییشان را برای یک کنفرانس معروف (نرخ قبولی ۳۰ درصد) فرستاده ایم و منتظر جواب ایم. به زودی - امروز و فردا - ست که با اساتید بنشینیم و دوباره بحث کنیم که تز مهم تر است یا مقاله و این بار گردن من از مو باریک تر است، و فکر کنم این بار دیگر ـ با این نتایج درخشان در مقاله نویسی ـ باید تا چند فصلی از تز را ننویسم باید مقاله و کنفرانس و این ها را اساسا تعطیل کنیم. گوشم را هم می کشند که مگر قرار نبود روی تز کار کنی و الان کجای کاری و این حرف ها. حتا یک ذره هم پشمیان نیستم ها. راهش همین است. این نوشتن و باز نوشتن است که آدم را آدم می کند. نه؟

6 comments:

Sara n said...

سلام
آن هم‌فکری که خواستی می‌دانی از نظر من کجا می‌گنجد؟ این‌که ماهایی که توی همین فضا بوده‌ایم(یا هستیم) بگوییم که آره و که این فضای مقاله چاپ کردن همین‌قدر بیمار و پارتی بازی این‌هاست. یعنی به نظر من تنها همین یک دلیل کافی است که دوباره تلاش کنی.
این‌که می‌دانی الزاماً رد شدن مقاله‌ای- که دلایل کلی آورده اند برای رد کردن‌اش- الزاماً به معنای خوب نبودن مقاله نیست. معنی اش این است که باید به آن هسته ای قدرت نزدیک شوی. و این را آدمی می گوید که به هسته های قدرت رشته ی خودش نزدیک بوده و شاهد بوده که با پارتی بازی هایی از این دست-در این حدی که وقت نوشتن مقاله مطمئنم کرده بود که چاپ می شود- مقاله اش چاپ شده.
توی فضای آنگلوساکسون را نمی دانم. اما توی این فضای اروپایی که خیلی از حوزه هایش دست فرانسوی هاست فقط کافی است از طریق چند کله گنده آنقدری بهشان نزدیک شده باشی که چند بار باهاشان بار و رستوران رفته باشی

Anonymous said...

خوب ناراحتي شما را درك ميكنم دوستان خودم با مشكل شما روبرو بودن حالا فكر كنيد دانشجوي دكتري در ايران بايد چقدر استرس و فشار را تحمل بكند تا پذيرش مقاله اش را در يك ژورنال خارجي بگيريد تا مجوز دفاع از تز را داشته باشد...انهم با نگاهي كه نسبت به ايران در دنيا بوجود آمده ... بارها مقالات رد ميشدند بدون هيچ دليلي ... پس شما تنها نيستيد ناراحت نباشيد و به نوشتن و باز نوشتن ادامه دهيد

Anonymous said...

Salam,
Je ne sais pas a quel journal vous avez soumis vos articles mais mon expérience personnelle montre que la plupart des journaux serieux sont plus ou moins impartiels.
J'ai publié moi-meme une douzaine d'articles dans les journaux IEEE et assimilés sans avoir des relations particulières avec les editeurs. De la meme manière,des editeurs qui ne me connaissent pas personnellement m'envoient souvent des articles à expertiser.
Il ne faut donc pas etre trop pessimiste ou méfiants! Personnellement, quand un journal rejete mon article, je le soumets généralement à un autre journal du niveau légèrement inférieur.
Je vous conseille de faire la meme chose.

H. said...

رحم کن موسیو! ته دل ما سال اولی های از همه جا بی خبر را اینطور هررررری خالی نکن!

rahi said...

Monsieur Anonymous

Merci pour votre avis. Je sais que chez IEEE ça marche bcp mieux que chez les autres, est il y existe une demarche systematique, et vu l'age de ces revues, il y a des bases dominantes. Malheureusement ce n'est pas le cas dans la commuinoté où je me trouve, mais par contre elle ressemble bcp à ce que j'ai exageré. Du coup le plus dure c'est de se glisser dedans. Après, ben, ça ira mieux j'éspere.
Bon courage

Majid Saeedi said...

Oui oui, d'accord!