Tuesday 10 November 2009

موش شهری موش روستایی


مطلب مفصلی درباره ی زندگی متاهلی دور از هم و متعاقبا کلوپ ازواج دور از خانه دارم می نویسم که هنوز آماده نشده است. دست به نقد، ما خودمان از پیشگامام نسل جدید این گروه بوده ایم و بعد از یک مرخصی چند ماهه دوباره به کلوپ برگشته ایم. این بار البته امتیازمان زیاد نیست ـ هم در یک کشور ایم و هم قطار فاصله بین دوشهر را به سه ساعت تقلیل داده ـ ولی به هرحال دوباره دور از هم قرار است زندگی کنیم.

الان یک هفته است که من آمده ام پاریس پیش بانو، کمک برای مرتب کردن زندگی موقت و دنبال جا گشتن و باقی مسایل. درجای موقت اینترنت نداریم. و من باخودم فکر می کنم چه طور دنیای بدون اینترنت دایم و پرسرعت به یک تصور وحشتناک تبدیل شده است. عملا خیلی از کارهایم پیش نمی رود. روزی دوبار درکتاب خانه یا کافه ای بساط پهن می کنم و یک استکان قهوه سه و نیم یورویی می گیرم که دوساعت اینترنت استفاده کنم و به ای میلهایم برسم و اخبار را ببینم و دنبال خانه بگردم و نقشه یابی کنم و باقی روز را در خماری آن دوساعت باشم. یک اینترنت موبایلی دارا شدم، رفع کتی.

صد البته که اینترنت نداشتن کلی در کتاب خواندن و فیلم دیدن موثر است، ولی
انگار اینترنت نداشتن هم از آن مسایلیست که ترس نداشتنش از خود نداشتن بدتر شده. عواقب اعتیاد شدید به
بالاترین و گودر و فیس بوک و غیره به طور قابل عرضی خودش را نشان می دهد.

برایم عجیب بود که کتاب خانه های بزرگ و افسانه ای پاریس مثل مجموعه ی فرانسوا میتران هنوز اینترنت بی سیم ندارند. تنها جایی که اینترنت داشت ژرژ پمپیدو بود که برای تو رفتن باید یک ساعت توی سرما صف می ایستادم و دود سیگار می خوردم که ایستادم و خودم و بعد فهمیدم کوپن هرکسی یک ساعت و نیم است در روز. البته از آمدن این همه آدم به کتابخانه تعجب کردم، همه تیپ، همه سن، یک روز وسط هفته. انگار پاریس هنوز برای ما شهرستانی ها خیلی زیاد است.

پس نوشت. این را چندروز پیش نوشتم. حالا برگشته ام ولایت و هم چنان دنبال جا می گردم. عنوان مطلب را بانو روز اولی که از سرکار برگشت و هردو خسته و کوفته چپیدیم در جای کوچک موقتی مان گفت.

No comments: