به رنگ بوردو
فکر میکنم که دیگر برای این وبلاگ خواننده ای نمانده باشد. راستش نویسنده ای هم نمانده بود. این مدت این قدر اخیر من و تز و مقاله ها و جابه جایی و کارجدید و همه قاطی هم شده بودیم. امروز تزم آن سر فرانسه پرینت می شود و قرار است که نگاه های تیزبین داورها را تجربه کند. البته کار من با این تز دیگر تمام شده. فردا سه هفته می شود که مشغول کار جدیدم هستم و کار حتا در دانشگاه هم با خوش گذشتن های زمان دکترا فرق هایی دارد.
دستم به نوشتن نمی رفت و دلم تنگ شده بود برای این جنگ همیشگی کلمات و علامت ها و صفحه کلید و سرانگشت ها. از سرگرفتن نوشتن این جا مرهمی است برای آن دلتنگی. ب
3 comments:
خواننده که هست، اگر نویسنده باشد.
خواننده اینجا بست نشسته بود تا نویسنده برگردد.
ما که منتظر بودیم
نویسنده هم گویا
Post a Comment