Tuesday 28 July 2009

وکانس

تابستان است و فصل وکانس. همه دو سه هفته می‌روند استراحت، معمولا کنار دریا یا توی کوه‌ها. زندگی فرانسوی عادی. به قول دوست فرانسویم ما قبلا بازی شاه و ناپلئون و پارلمان و جنگ و گریزمان را کرده‌ایم.

تز دکترای من دارد کم کم تمام می‌شود، گیریم از الان یک ماه دیگر می فرستیمش برای حضرات داور. با این که بدنه‌ی اصلی تز کامل شده بود و نزدیک دویست صفحه محتوا از کارهای این دوسال تویش گذاشته بودم، این دو ماه اخیر به طور کل ماجرا را دوباره نوشتم و بیش‌تر مطالب را ریختم دور. یک جور مرض است که بعضی دانش‌جوهای دکترا به‌ش مبتلا می‌شوند. حالت حادش کسانی هستند که تز را تمام و کمال می‌نویسند و موقع تحویل‌دادن از دفاع انصراف می‌دهند.

روزهای ناآرام و اخبار دستگیری این و تیرخوردن و آن و شکنجه‌شدن آن یکی و سقوط هواپیما را لای فصل‌های آخر این تز قایم کرده‌ام. بعله ما شانس آورده‌ایم ایران نیستیم و خوش‌بختیم که این‌جا جای پا سفت کرده‌ایم و خوش‌بخت‌تریم چون قصد برگشتن نداریم. اگر خوش‌بختی به دکترا گرفتن و کارخوب داشتن و هوای آلوده نخوردن است، بعله حق با شماست.

1 comment:

Anonymous said...

هست رهي؟؟؟؟؟؟؟؟؟

\J.