Monday 11 February 2008

کارآموز

یک دانش‌جوی فوق‌لیسانس گرفته‌ایم که کمک کارمن باشد و خودش هم چیز یاد بگیرد. یک دختر ویتنامی است که از آن دانش‌گاه پلی‌تکنیکی که فرانسه در ویتنام دارد می‌آید. چهارسال فرانسه خوانده، و با این حال آدم را کچل می‌کند با فرانسه حرف زدنش. جدا از اخلاق خاصش که موقع حرف زدن تو راه می‌رود یا کار دیگر می‌کند، یا این که وقتی خودش حرف می‌زند با نگاه حق به جانب گاهی به تو و گاهی به اطرافت نگاه می‌کند، خود حرف زدنش قضیه ایست.

اول این که به آن قانون معروف را که حروف آخر در کلمات فرانسوی خوانده نمی‌شوند خیلی افراطی پای‌بند است، تا این حد که رشه (به جای رشخرش، recherche) و استه (به جای استژ) و باقی کلمات را هم به ین ختم می‌کند، مثل پرودوین (produit) و مکانین (mechanique). دوم، جمله‌هایش را با می‌دونی ... شروع می‌کند، انگار که بخواهد یک موضوع را ضمنی بدون این‌که به رویت بیاورد برایت تکرار کند. سوم، معمولا هر وقت ازش یک چیزی می‌پرسی تایید می‌کند (یعنی با خون‌سردی به نگاه منتظر جواب تو می‌گوید "وی")، و خودش یک جمله‌ی خبری را در دو کلمه‌ی آخر سوالی می‌کند و منتظر نگاهت می‌کند. یک کار با مزه‌ی دیگرش هم این است ـ که این کار را اکثر کسانی که به جای زبان یادگرفتن ادای زبان یاد می‌گیرند می‌کنند ـ که لهجه‌ی فرانسوی به کلمات و جمله‌هایش می‌چسباند، مثل آهنگ زبان، کشش‌های خاص و ادوات حرف‌زدن مادری (مثل ببین، خب، مثلا). چیزهایی که به نظر من باید کسی از ده جمله سه جمله‌ی درست بگوید که بعد با این‌ها روانش کند.

هفته‌ی پیش کارش را شروع کرده و جدا از سه جلسه‌ای که داشتیم یک بار یک نصفه روز از من وقت گرفت که با فیلم و پرزنتیشن و ماکت ستون فقرات و پیچ و غیره به‌ش بفهمانم ماجرا چیست. به هرحال پدیده‌ایست این آدم. امروز به‌ش گفتم که من دو سه روز دیگر می‌روم سوال مهمی داری که بپرسی؟ «وی» لب‌خند و سکوت. پس اگر ندیدمت خداحافظ تا چندماه بعد. «وی، اغوا». دو دقیقه بعد از پایین پله‌ها : «پورکوآ؟»

1 comment:

Unknown said...

salam. in jeddi ba mazze bood. khodamo tajassom mikonam ke almani harf bezanam.... :))