Sunday 3 June 2007

همین روزهای معمولی

یک ـ کم‌کم دارم از دست آقای استاد به تنگ می‌آیم. توی با یک دست چندهندوانه برداشتن از من هم بدتر است، آن هم در اوضاع و احوال لابوی عزیز کماکان فرانسویمان که کندی جریان کار درش کشنده است. اگر نقش ترمزی استاد بزرگ‌تر (آقای پروفسور) نبود که تاحالا دونفری تز را نوشته بودیم و رفته بودیم سراغ تز بعدی. تازه هول برش داشته که من چندماهی هم دم دستش نیستم و واویلا.

دو ـ از دست این تعطیلات. همین‌طوریش که سی‌وپنج ساعت در هفته کار می‌کنیم، با احتساب این که در روزهای غیرتعطیل، در یک گروه پنج نفره بالاخره یکی وکانس دارد، یا می‌خواهد برود مسافرت، یا تعطیلی بچه‌هاش است، یا ... این‌هایی که عرض می‌کنم غیر از تعطیلات رسمی ملی مذهبی و سه‌ماهی یک بار تعطیلات فصلی و نوئل و تعطیلات تابستانی است. قرار جلسه‌هامان به ندرت برای یکی دوماه آینده جور می‌شود. یک جراح هم داریم در گروه پنج‌نفره‌مان که اصولا نایاب است، مزید برعلت.

سه ـ رفته‌ام درخواست کنم تلفنم را قطع کنند. به قانون عمل کرده‌ام و دوماه قبل از موعد رفته‌ام. سه تا فرم آن‌جا پرکردم، و خانمه گفت که این‌ها را با گواهی آژانس که می‌خواهی خانه را فلان موقع تحویل بدهی و هم‌چنین یک گواهی از محل کارت بفرست به این آدرس، با پست سفارشی. از تاریخی که نامه برسد، دوماه کامل بعد تلفنت قطع می‌شود. برای توضیح عبارت ماه کامل عرض می‌کنم که چندماه پیش همین مسخره‌بازی را برای موبایل داشتم که چون نامه‌ام روز دوم ماه رسید (اتفاقا به خاطر تعطیلات) و ماه کامل رویت نشد، یک ماه هم اضافه‌تر پول دادم.

چهار ـ برای تحویل خانه، همین خانه‌ای که برای پیداکردن و اجاره‌کردنش مصیبتی کشیده‌ام ـ که اگر شما تجربه‌ی ایرانیش را دارید، در مقابل این مثل نوشیدن یک لیوان آب‌طالبی است ـ رفته‌ام و طبق قانون سه ماه زودتر و با دلایل رسمی. با کمک خانم آژانس یک نامه نوشتیم که احتراما این‌جانب به استحضار می‌باشد، و فرستادیم به محضر مبارک. بعد یک هفته جواب آمد که جام زهر را می‌نوشیم و تقاضای شما را از روی بنده‌نوازی قبول می‌فرماییم. یک نامه هم به ضمیمه که از فلان تاریخ مشتری می‌فرستیم برای دیدن خانه و طبق قانون فلان اگر موردی گزارش شود که به تلفن جواب نداده‌اید یا مشتری را تحویل نگرفته‌اید، شصتاد یورو جریمه می‌شوید. (این‌ها غیر از تهدیداتی است که باید خانه را تمیز و براق تحویل بدهید و اگر سرسوزنی آسیب رسیده باشد از ودیعه‌تان کم می‌شود).

پنج ـ یک کمی از این زندگی فرانسوی کلافه‌ام. خیلی بیش‌تراز پارسال. به‌م می‌گویند (این هم تاثیر زبان فرانسوی) که پارسال تمام وقت و انرژی و توانت به جنگیدن گذشت، برای یادگرفتن زبان، برای گذراندن درس‌ها، برای یادگرفتن این نحوه‌ی تازه‌ی زندگی، برای واردشدن به دکترا و باقی مسائل. حالا جنگی نداری، بالا و پایینی نداری، غر می‌زنی. نمی‌دانم. باورکردنش برایم ساده نیست. مگر زندگی بدون جنگ می‌شود؟

1 comment:

Mahan said...

il me dit que! :D
rastesh nemidunam, shayad ta man injam injuri migam, vaghti beram besham mese shomaha...ama uuuuuuuuah! kolli kar hast ke beshe kardo adam hoselash sar nare! vaghti jang nis ke artesh bikar nemishine!