دزد دوچرخه
نمیدانم چرا دزدی این قدر احساس بدی به آدم میدهد. منظورم وقتی است که چیزی از آدم میدزدند. آدم خودش را کوتاه دست میبیند، حتا نتوانسته که داد بزند یا دنبال بدود. احساس یکی دوباری که چیز کوچکیم در مدرسه گم شد، و دوراز ذهن نبود که چشم کسی را گرفته باشد، یا چندسال پیش و دو سه باری ضبط ماشین پدرم، پارسال دوچرخهای که تازه خریده بودم و دیشب زین دوچرخهی جدید، روشن و تلخ جلوی چشمم اند. خندهدار است، ولی شاید همهمان آرزو میکنیم که اونی که دوچرخه ام را دزدیده همین الان سرپیچ کوچه تصادف کند و برود زیر ماشین. بعضی وقتها هم خودت را آرام میکنی که تو که وضع یارو را نمیدانی، شاید این را برده که بفروشه که زن و بچهاش از گرسنگی نمیرند. چه کار باید کرد؟ تو مسوول گرسنگی زن و بچهی یارو نیستی، ولی اگر از ماجرا خبر داشتی بعید نبود کمکی میکردی. ولی همین که میبینی چیزی را ازت دزدیدهاند، آنقدر بهت گران میآید که اگر همان موقع دستت میرسید یارو را به جرم دزدی زین دوچرخهات میکشتی.
5 comments:
سلام
این «ما» در جملهی آخرت یعنی چه؟ تو و کی؟ چرا یکباره یاد آن دیگران افتادی؟ گمان کنم فکر کردن بهش کارساز باشد.
سلام
1-اجازه میدی لینکت کنم؟
2-قالب قشنگت را از کجا آوردی؟
سلام
متن رسايي داري
آدرست رو از وبلاگ كوروش علياني پيدا كردم
احساسات ضد فرانسوي جالبي دارين...
سامان و دیاموند
از اظهار لطفتان ممنون. قالب یکی از ساده ترین پیش فرض های بلاگر است که رنگهایش را دستکاری کرده ام. احساساتم اگر هم ضد فرانسوی به نظر می رسد خیلی شخصی است (پست بعدی را ببین) کورش کبیر به من لطف دارد. از کسی پنهان نیست.
وه دوربین حرفه ایم رو با لنزش دو ماه بعد از خریدن یک جا موتوری زد ... وایسادم و با حسرت موتوریو نگاه کردم که تو ترافیک سر مطهری گیر کرده بود....
Post a Comment