Friday 19 February 2010

ایده

عاشق این روزهایی ام که صبحش با یک ایده از خواب بیدار می شوم و تا خودم را برسانم سرکار همین طور توی سرم وول می خوره و بعد می افتم به جانش و مرتب می نویسم و براش شاهد و مثال جور می کنم و بعد سریع می رم سراغ شماتیزه کردن و به المان هاش شخصیت دادن و رابطه ها را تعریف کردن و این ها که احساس می کنم یک مشکلی هست و بعد مشکل بعدی و بعد تو اینترنت یک کسی جور دیگه گفته که منطقی تره و اصلا من واسه چی این طور فکر کرده بودم؟ و دوباره ور رفتن به ایده و بالا پایین کردن تا اینکه معلوم بشه از بیخ به درد نمی خوره و باید رهاش کرد. همین وقت نگاه می کنم که ساعت نه نگذشته باشه که بدو ام به باگت برسم

5 comments:

حسين جعفريان said...

اينو ميفهمم
ولي بهتره اون ايده رو بنويسي
بعدا يك جايي /يك زماني به درد ميخوره

Anonymous said...

منم موافقم...ايده رو ننداز دور...حداقل يه جايي ثبتش كن...تو همين بلاگ مثلا
حالا ايده در مورد چي بوده؟

Raha said...

سلام.خسته نباشید.من درباره مدیریت تکنولوژی می خوام کار کنم.امکانش هست از شما کمک بگیرم؟؟؟

شبگرد -Night prowler said...

سلام
خيلي وقته سر مي زنم ولي خبر جديدي نيست. اميدوارم همه چيز رو براه باشه
ارادت
راستي تو پرانتز سال خوب و پرباري رو براتون آرزو مي كنم

Anoush Alexnder said...

من می خواهم راه شما توجیه پست برای این اطلاعات است. من می خواهم راه این وبلاگ در حال رفتن.