بالاخره تمام شد
اقامت موقت و کار موقتتر من در دانشگاه دلفت همین یک دقیقه پیش با تمام شدن وقت اداری تمام شد. مقالهی مشترکی را که بالاخره نوشتیمش برای یک ژورنال فرستادم و تمام. امشب هم آخرین شب را در خانهای بزرگ و خوشگلی که داشتیم میگذرانیم و فردا از کشور هلندیهای بیفرهنگ و خسیس و یکجوری میرویم. الان هم منتظر نشستهام که بانو بیاید و برویم دوچرخهسواری خداحافظی تا روتردام و برگردیم. یک جادهی قشنگی است ـ برخلاف اسمهایش ـ به محاظات (فرض کنیم موازات) رودخانه. از اینجا که شروع میشود تا یک ده کوچکی بین راه اسمش روتردامزوخ است و از آن ده به بعد میشود دلفتزوخ.
فکر میکنم کار این وبلاگ هم خود بهخود تمام شد. بهجای آنهمه خداحافظی برو و برگرد و قروفر این بار به مرگ کاملا طبیعی میمیرد و هم خودش هم صاحبش راحت میشوند.
از شمایی که اینجا سر میزدید تشکر میکنم. شرمندهام که چیز بهدردبخوری نداشتم که بهتان بفروشم. مدتیاست هوس کردهام یک کار یک کم جدیتری نوشتنی شروع کنم که از تصویر اینقدر شخصی وبلاگی به دور باشد. اگر کاروبار تز خوب پیشبرود، احتمالا به این جا گذارم بیفتد. اگر نه که همان تز لعنتی.
تابستان و ادامهاش بهتان خوش بگذرد.
باقی بقایتان*
*
این به اصطلاح امضای شیک را مثل «عرض شود که»ی سرمقاله، مدتها سروتهمقالهنویسهای نقطه سرخط نسل به نسل به هم منتقل میکردند. یک وقتی نوشتن آتشی بود در جان. یک وقتی نوشتن قمار بود، تلخ و شیرین بود. یادش به خیر.
8 comments:
چرااا؟
به هر حال ما کماکان وبلاگ شما را در گوگل ریدر خود داریم، هر وقتی وقت داشتی یک پست بذار
موفق باشی
به بانو هم سلام برسون
البته که تصمیم خودت است ولی می شود با احتیاط گفت ته دل یک حیفی گفتم.
چه راحت فاتحه هلندی ها را خواندید...بی فرهنگ و خسیس و ...؟؟؟؟؟؟
سلام، من واقعاً ناراحت می شم اگر که دیگه ننویسی و نتوانم نوشته هایت را بخوانم واقعاً حیف، دلم گرفت
سلام
من بلاگتونو مي خوندم اما تا الان نظري ننوشتم.
ميشه لطفا بازم بنويسد و نريد؟ لطفا
alors, ca suffit tu penses??!!!
برای من هنوز آتشی است در جان
برای من هنوز شیرین و ترش است..
برای من به داو می ماند هنوز، هنوز گذاشتن بعضی پست های وبلاگم به قماری شیرین پهلو می زند برای من، انگار بخشی از خودم را وسط میز می گذارم...
هنوز...
کودکم هنوز...
salam.
vaghean namekhayd benevesid?
pas khanandeha va nazareshon chi?
Post a Comment