داااااااااااخ
تمام شد، همان طور که انتظار میرفت و از سرنوشت باقی دوستان به نظر میرسید بانو زودتر از من دفاع کرد و دکتر شد. آن هم دکتر حرفهای. من تنهای آدم اضافی جلسه دفاع بودم، چون دفاع محرمانه بود و من هم تعهد امضا کردم و اینها. بیعقلها نمیدانستند که شباش با هم تمرین کرده بودیم که.
این بار دیگر بار آخری است که از هلند میروم. رفتم دانشگاه و با بچههایی که میشناختم سلام و علیکی کردیم و با استاد عزیز گپ مفصلتری زدیم. موقع خداحافظی گفتم که تا پاییز آینده. تقریبا قطعی است که برای دفاع دعوت میکنیمش، ولی هنوز نمیدانیم به عنوان عضو اصلی هیات ژوری باشد یا نه. به هرحال ارائه نهایی دکترا به زبان فرانسه است. امسال دیدم دو نفر از بچههای لابو در ژوریشان آدمی داشتند ـ رئیس ژوری ـ که فرانسه نمیدانست. متن تز هم که به فرانسه بود. این شد که دوستان لطف کردند و شب قبل دفاع، یک پیش دفاع به انگلیسی فصیح فرانسوی برای آقایان رئیس داشتند. روز دفاع هم که در مدت ارائه آقای رئیس سوت میزد و شکلها را نگاه میکرد. من گزارش (همان رساله معروف) ام را به انگلیسی مینویسم. ولی برای ارائه احتمالا وضع به همین منوال خواهد بود.
این بار هلند بسیار خوش گذشت. البته باری نبود که بدگذشته باشد، ولی این داستان داریم میرویم و بار آخر است باعث شد بیشتر دوستان را ببینیم و دور هم باشیم و غیر از آن دونفری بیرون برویم و بگردیم، بدون عذاب وجدان و نگرانی از کارهای مانده. (برای توضیح عرض کنم که من اصولا عذاب وجدان یا نگرانی از کار مانده نداشتهام و ندارم) رفتیم موزهی موریس اشر و کلی با تفکرات و نقاشیها و طرحهای گرافیکیاش حال کردیم.
و این که زندگی مثل چی میگذرد। دو سال پیش این وقت ها ـ کمی پیشتر ـ خودمان هم از این سوال معروف که این دوسال را چهکار میخواهیم بکنیم و چهطوری سر کنیم نگران میشدیم. حالا میشود گفت آن قدر زودگذشت که وقت نگران شدنی هم در کار نبود.
3 comments:
سلام
تبریک میگم
امیدوارم تو هم به سلامتی دفاع کنی و بچسبی به زندگی.
تو دیگه داشتی شورشو در میآوردی با این همه سفر رفتن.
:)
Salut
سلام
مبارک باشه و به امید روزهای بسیار
بهتر و لذت بردن از این سختی ها
سلام
ممنون از هر دو. ببینیم زندگی این جورش چه جور است
شاد باشید
Post a Comment