ان. شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش
دو. امروز نیمه دوم دیدار دوستانه با آقای استادبزرگ است. نیمهی اول، با اینکه استاد با توپ پر و طلبکار به قصد حملهی جانانه آمده بود، به کمک هینتهای استاد کوچک و سهروز تعطیلیای که در دانشگاه گذراندم به نفع من تمامشد. برای امروز، دستم نسبتا خالی است. از صبح زود دارم دنبال سندومدرک کمکی میگردم. علت این جنگهای دوستانه ـ که من هم خیلی دوستشان دارم ـ این است که هیچکدام نمیتوانیم (آنقدر سواد نداریم که ) حرف قطعی بزنیم. او تجربهی استادبودنش را میآورد، من انرژی تحقیق و تولیدم را. هروقت گزارشی درکار است، مثلا مقاله، مقدمات دیدار دوستانه را میریزیم.
تغا. اسلپ استیک را به زبان اصلی شروع کردهبودم و زندگیای بود، که نیمهکاره قرضدادم به کسی. ای آقای تختی.
کتخ. چرا کسی وبلاگ نمینوبسد؟ چرا همه مردهاند؟
2 comments:
سلام الان از طریق رادیو زمانه شما رو کشف کردم فرصت کردم میشسنم و تمام نوشته هاتونو میخونم لابد میگید چه بیکاریم من؟؟ ولی خوب چکنم دیگه پس فعلا خواستم فقط عرض ادبی کرده باشم نه اظهار نظر خوب روز و شب خوبی داشته باشید تا بعد
سلام
بازم من
فکر کردم پست جدید دارید ولی خبری نیست به هر حال منتظر هستم در ضمن من در قسمت بون ژوق نشین بلژیک زندگی می کنم اگر خدا بخواد برای همیشه خیال داریم بیائیم جنوب فرانسه ببینیم چی میشه
فعلا بای
Post a Comment