خواب
چند شب است خواب عجیبی میبینم. خواب یکجایی را میبینم شبیه دبیرستانی که درس میخواندم که حیات کوچکی داشت و دفتر ناظم زیرزمین گوشهی حیات بود، طوری که وقتی توی پنجرهاش بچههایی که کنار دیوار به صف تنبیه ایستاده بودندن معلوم بود. من هیچ وقت به هیچ دلیلی در آن صف نبودهام، ولی وقتی میرفتم دفتر حاضرغایب یا کلیدکلاس را از دفتر بگیرم، آن منظرهی بچههای نگران و منتظر را میدیدم.
حالا خواب میبینم که جای ناظم نشستهام، با همان بیخیالی روزنامه میخوانم و تلفن میزنم و چای میخورم و از قاب پنجره که نگاه میکنم، چندتا از معلمهای آن موقع، چند استاد زمان لیسانس، دو تا از استادهای فرانسوی فوق و استاد الان دکترایم توی صف ایستادهاند و سرشان پایین است و نگران و منتظر اند.
1 comment:
سلام،
در حياط مدرسه، آب حيات بايد چشيد.
Post a Comment