دانشگاه ما
هیات ژاپنی از طرف شرکت معظم ژاپنیای آمدهاند که در این گروه مهندسی بیومکانیک ـ ساخت وسایل جراحی سرمایه گذاری انسانی کردهاند، یعنی یک استاد را مسوول کردند که پروژههایی که برای آنها جالب است تعریف کند و دانشجو بگیرد. بورس دانشجوی دکترا و خرجهای جانبی ساخت وسایل آزمایش هم با خودشان است. البته این تنها مورد نیست. اصولا دانشگاه دلفت خیلی به صنعت نزدیک است ـ دقیقا مثل دانشگاه شریف ـ و سعی میکند آدمهای بهدردبخور برای صنعت تربیت کند، دقیقا مثل دانشگاه شریف. من فرق دانشگاه دلفت و یک دانشگاه فرضی به اسم شرف را برایتان میگویم.
دانشگاه دلفت کاری میکند که بچهها از لیسانس یا مستر دیگر خودشان و کارشان را پیدا کرده باشند. این است که معمولا در همهی رشتهها هرسال چند دانشجوی مستر با یک پتنت ثبت شده از دانشگاه میروند و همان کار را ادامه میدهند، یا این که میروند در جایی که متناسب با آن آموزش دیدهاند و کارآموختهاند مشغول به کار میشوند. این است که تمایل به دکترا خواندن کم است و فقط کسانی وارد دکترا میشوند که واقعا این کارهاند و میخواهند آکادمیسین بشوند. دانشگاه شرف کاری میکند که تقریبا همهی دانشجوها سال آخر با هزار عقده و عصبانیت از دانشگاه بروند و یک کاری را کاملا متفاوت با رشتهشان ـ در بهترین حالت هم اسم رشتهشان، ولی کاملا متفاوت با تحصیلشان ـ شروع کنند. اگر کار گیرشان نیاید و شانسی برای فرارمغزها نداشته باشند و مجبور شوند وارد مقطع بعد بشوند که سربازی نروند یا حداقل بیکار نمانند، تازه میفهمند که تناسب دانشگاه شرف با یک محیط آکادمیک چه قدر خیرهکننده است. این است که دیگر به تمام معنا زندگی کاری و مشغولیت علمیشان را برای همیشه جدا میکنند. این در حقیقت یک جورانتخاب بین خوب و بهتر است در دانشگاه دلفت که تبدیل میشود به انتخاب بین بد و بدتر، البته با شرف.
در دانشگاه دلفت پروژه صنعتی و ارتباط با صنعت رسمی و فکرشده است. سود برای دوطرف است و یک شرایط برنده برنده برقرار است. دقتشان به حدی است که اگر قرار است استاد مجری از صنعت هم پول بگیرد، این را از قبل بررسی میکنند که اگر در ضمن پروژه نتیجهی قابلعرضی به دست آمد مالکیت معنوی آن با کدام طرف است.
در دانشگاه شرف ارتباط با صنعت منحصر به پارتی بازی محض است. معمولا پروژهها آنقدر احمقانه تعریف میشوند که هیچ سودی نه برای صنعت و نه برای دانشجو و دانشگاه ندارند. تمام مناسبات مخفی و مبهم است و در این شرایط بازنده ـ بازنده، پول هنگفتی که هیچجور هم قابل ردیابی نیست به جیب آقای استاد و وابستگان میرود. اگر پروژه بین دانشگاه ئ یک مرکز توسعه دولتی باشد که دیگر هورا. یک سری گزارش تقریبا از پیش آماده شده را هفتهی آخر مهلت دوبار تمدید شده یک کمی تغییرات میدهیم، ولی جلد خوب گالینگور میکنیم با اسم و آرم طلایی سازمان مذکور و میفرستیم که که چندروزی روی میز آقای رئیس معطل بماند تا برود به گورستان پروژهها، پیش باقی دوستانش.
در دانشگاه دلفت یک کمی از آن شرف یافت میشود.
1 comment:
یاد گالینگورک های خودمون افتادیم ..یادته....روی میز آقای رییس و بعد هم یه انباری تاریک گوشه ی پشت بام....و اسکناس هایی که کیلویی خرج شده به سود چند نفر......آی آی آی یا...
Post a Comment