از دید من خارج نشین
ایدهی این پست از نوشتهی آرش است.
بنا داشتم یک چیزی با بنویسم با عنوان این که چرا انتخابات هربار این قدر اعصاب خورد کن است؟ بیایید اول پیشنهادهای آرش را ببینیم:
هیجان: احوالی که دو سه هفته مانده به انتخابات شروع میشود. خود هیجان با آرامش اعصاب دشمن است، ولی فکر کنم با هیجانی که طرفدار یک تیم فوتبال شب مسابقه فینال دارد فرقش این است که تو هم در مسابقه سهم داری. اگر مقایسه را ادامه بدهیم، بد نیست توجه کنیم که نتیجه در فوتبال جلوی چشم تو و چندمیلیون چشم دیگر معلوم میشود. اگر داور عادل نباشد تو ترسی از انتقاد و نشان دادن ناراحتیت نداری، و این که میدانی بالاتر از داور سازمانی است که به خاطر ساختاری که دارد نفعش در درست برگزارکردن مسابقه است، نه در دست بردن در نتایج. و این همه از هیجان منفی می کاهد.
بیرون گود بودن: درست است که ما خارج از ایران ایم و اوج سختی ای که از سیاستهای احمدینژاد کشیدهایم این بوده که در مرز پاسپورتمان را زیاد چک کردهاند و کج کج نگاهمان کردهاند، و دست آخر رشتهای که میخواستیم درس بخوانیم پذیرش ندادهاند، و میدانیم خانواده و رفقا و باقی مردم داخل ایران با گرانی و بیکاری و فقر و گشت ارشاد و این جور چیزها جنگیدهاند. ولی به هرحال ما هم ایرانی هستیم و من این طور ادعا میکنم که سرنوشت کشور برایمان مهم است. و البته من فکر نمیکنم آقا یا خانمی که کارت اعتباریش در جیبش است و دغدغهی پول ندارد لزوما دربارهی ایران پرت و پلا میگوید. اتفاقا من فکر میکنم کسی که تجربهی زندگی کردن در یک محیط غیرایدئولوژیک، با ساختار دموکراسی و هدایت برنامه ریزی کشور را دارد، حتا اگر سکان کشور دست سارکوزی باشد، چشمش راهحلهایی را میبیند که من وقتی توی ایران سه جا کار میکردم و با هزار چرخ نچرخ درگیر بودم و میبایست هر مشکل ساختاری ام را با غیرساختاری روشهای ممکن حل کنم نمیدیدم. مثال؟ سیستم تامین اجتماعی، قانون کار، بیمه، تضمین کیفیت کالا واز این دست.
من ـ از بیرون گود ـ فکر نمیکنم که مشکلات کشورمان با رفتن احمدی نژاد تمام شود و برود. من میبینم که احمدینژاد حریف مساله بنزین شد، و میدانم که خاتمی و هاشمی نشدهبودند، و پیش خودم کلی ایده داشتم که این کار را بهتر میشد انجام داد. از یک اقتصاد دان با تجربه شنیدم که این کار ـ حذف سوبسید مصرف ـ مثبت و مهم است، ولی فلسفه اش این است که پول صرف رفاه مردم شود، نه این که کالای مصرفیشان گران شود در ازای هیچ. و از یک آدم داخل سیستم شنیدم که تنها روشی که میشد این کار را کرد روش احمدی نژادی بود، اگر به روشهای دیگر میشد که به این جا نمیکشید. من ـ از بیرون گود ـ همچنان نمیتوانم قطعی بگویم که حذف سوبسید بنزین به خودی خود درست بوده یا غلط. حواشی و نحوهی انجام و این مسائل هم که اضافه شود که دیگر واویلا. حالا من چه طور این کار احمدینژاد را نقد کنم؟
این است که فعلا در جمع خارج نشینها تنها کسی شدهام که بی سوال طرفدار آمدن موسوی یا کروبی (در حقیقت رفتن احمدینژاد) نیستم و بحث احمدینژادی کردن برایم نه یک بخشی از عیش روزانه، که یک مساله و درگیری همیشگی ذهنی است. من جوابهایی از این دست که حداقل آبروی ایران نمیرود و دیگربدتر از احمدینژاد که نمیشود را نمیخرم. هنوز هم هیچ دلیلی قویای در انتخاب بین بدتر و بدتر از بین کاندیداهای موجود ندارم.
دلم میخواهد حرف خوب آرش را تکرار کنم : عدم ممارست برخواستههایمان. تا حالا فکر میکردم که الان وقت این حرفها نیست، ولی الان به نظرم اتفاقا وقتش الانهاست که همه وطندوستیمان اوج گرفته که بپرسیم ما برای ایران چه کار میتوانیم بکنیم؟ بپرسیم اگر موسوی یا کروبی رئیس جمهور شد چه کنیم که تجربهی خاتمی تکرار نشود؟ فکر کنیم که اگر احمدی نژاد رئیس جمهور ماند و به کارهایش ادامه داد، چهار سال ـ دیدهاید که چهقدر زود میگذرد ـ بعد دوباره به همین نقطه برنگردیم الان هستیم.
6 comments:
واقعا این هیجان روی اعصابه. مردم جوری رفتار می کنن که انگار یه مسابقه فوتباله
راستی تنها کسی نیستی که بی چون و چرا طرفدار میرحسین یا شیخ باشی. اما مشکل من اینه که وقتی با رفقا حرف می زنم ،اونقدر هیجان زده اند که جواب حرف رو با حرف نمی دن. در بهترین حالت هم می گن فعلا ساکت باشین تا یکی شون انتخاب شه بعد
خلاصه به قول تو بازی اعصاب خردکنی است
متین و منطقی بود. ممنون که بحث رو ادامه دادی رفیق.
با این که بیرون گود هستی چه خوب تحلیل کردی دستت درد نکنه
اینجا انگار قراره مسابقه فوتبال برگزار بشه گاهی آدم فکر می کنه که مردم واقعا یادشون رفته که سرنوشتشون داره تعیین می شه
شاید هم مردم فکر می کنند که اصلا نمی شه کاری برای آینده کرد به همین دلیل به نظرشون مسابقه فوتبال هیجانش بیشتره
نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ديشب فيلم مستند نيمساعته احمدينژاد پخش شد.
چيزي كمتر از يك دقيقه به مسئله سهميهبندي بنزين، كه به نظرم ارزشمندترين كار احمدينژادبود، پرداخته شد.
در عوض ديدار دو تا بچهي 6 يا 7 ساله با رئيسجمهور روي هم بيش از 2 دقيقه از وقت اين فيلم را گرفت و صحنههاي آه و ناله و . . .
همچنين بيغولههاي قشم و ايلام و . . .
و گريههاي آدمهاي نيكاراگوآ و مالزي و . . .
و اين يعني اينكه كارهاي مهم و ساختاري و ارزشمند (مثل سهميهبندي بنزين)، براي خود احمدينژاد هم زياد مهم نيست، در عوض هوچيگري و ماجراجويي مهم است.
علی جان
به نظر من مساله بنزین برای احمدینژاد مهم است، ولی مسالهی مهمتر این است که میداند برای هفتاد میلیون نفری که جلوی تلهویزیون نشستهاند چه چیزهایی مهم است و مهم نیست. فکر میکنی خارج از تهران و یکی دو شهر بزرگ دیگر، چند نفر گیربیاوری که بتوانند با یکی از کلمات ماهوارهی تحقیقاتی، نیروگاه هستهای، صندوق ذخیرهی ارزی، حذف سوبسید دولتی و از این دست یکی دو جملهی غیر یاوه بسازد؟
salam
doste man movafeq nistam ke tanha rahi ke mishod ejrash kard, raveshe A.N bod!
hameye qabliha ham mi2nestan ke inkar bayad beshe v be che sorati, vali ta on zaman harfesh mishod, mellate kafan posh hazer bodan to khiabona reje beran!
Post a Comment