باران، دانشگاه، و مسائل دیگر
از چهار روز پیش تا حالا، هربار که زدهام بیرون ـ من از چهار روز پیش تا حالا اصولا کم زدهام بیرون ـ باران غافلگیرم کرده. انگار تازه سرگرمی دوچرخه سوار خیس را پیداکرده باشد. آدم را یاد آن ابری که روی سر ترومن در ترومن شو میبارید میاندازد. البته این اروپاییها هم در تقویتکردن این قضیه موثر اند، چون وقتی صبح از خیابان رد میشوی و هوا بارانی است، همه چتر و لباس بلند و کاپشن دارند و دوساعت بعد که هوا خوب شد اگر دوباره از همان خیابان بگذری میبینی که همه لباسهای باز و کوتاه تنشان است. اوایل فکر میکردم شاید یک اتاق تعویض لباس در هرخیابان جای مخفیای تعبیه شده باشد.
این طور که متوجه شدهام، فرانسه در ویزا دادن به دانشجوها بینهایت سختگیرشده، و دیگر شرایطی را میگذارد که مثلا یک دانشجوی بینوا در ایران هیچطور نتواند برای ویزا درخواست بدهد (یک ضامن مالی در فرانسه، جای زندگی داشتن، گواهی ثبت نام ـ و نه پذیرش ـ و ...). این البته با سیاست سال پیش که همه توانستند درخواست بدهند ولی تقریبا کسی ویزا نگرفت فرق میکند. از آن طرف دانشگاههای فرانسه دلشان برای دانشجوها سوخته و سعی میکنند در پذیرشدادن آسانتر بگیرند و کمیتهی ویژه تشکیل میدهند تا زودتر از موعد پذیرش را اعلام کنند.
به نظر سارکوزی و به تبع دولت بعضی سیاستهایشان را چشمبسته از روی رفقای امریکایشان تقلید میکنند. بعید نمیدانم که تا یکی دو سال دیگر یک جور طرح سازماندهی درست کنند ـ این طور که پیش میرود ـ اول درهای کشور را ببند و بعد به هر کسی که داخل است یک جور اقامت دائم یا ملیت بدهند، بعد برای درخواست ورود هزارتا شرط و فیلتر درست کنند. البته این جورکارها تقریبا نمایشی است و چارهای به حال اقتصاد کشور نمیکند. سارکوزی در سخنرانیهای قبل انتخاباتیش میگفت همه خارجی را بیرون میکند و جلوی آمدنشان را میگیرد، و نمیگذارد هرکسی از راه برسد و از رفاه و بیمه اجتماعی که از مالیات فرانسویها تامین میشود استفاده کند. حالا فکر میکنم مثل رفیق امریکاییش به این نتیجه رسیده که اگر خارجیها را بیرون کند کارها را چه کسی انجام بدهد؟ این است که از نقشهی ب استفاده میکند، بهشان ملیت میدهد که دیگر خارجی نباشند.
استادم یک وقتی تعریف میکرد که اولین باری که رفت هلند وقتی بود که با زنش تصمیم گرفته بودند دور اروپا را با موتور بگردند. میگفت از کنار رودخانهها میرفتند و شبها چادر میزدند. هرچندروز یکبار هم جایی پیدا میکردند که حمام داشته باشد و ...
با خودم فکر میکنم اروپای آن زمان هم چیزی بودهاستها. الان، ما یک زوج جوان نسبتا کمخرج که هردو هم کار میکنیم خانهی آخرش یکی دو مسافرت در سال میرویم، آنها از شش ماه پیشبرنامهریزی شده و جا رزروشده و بلیتها خریدهشده. با موتور دور اروپا زدن و شب هرجا دلت خواست چادر زدن یک جور افسانه به نظر میرسد.